يزدفردا:گزارشي كه در پي مي آيد گزارش خاتم يزد است و توضيحي كه ضروري به نظر مي رسد: كاش خبر نگار روزنامه خاتم يزد به خود زحمت داده بودند و قبل از اتصال اين پديده به زلزله بم تحقيقي در اين رابطه از همسايگان آن محل انجام مي دادند و قطعا اين گزارش را كه زحمات كليه مسئولين در زلزله بم و كمك رساني به مردم بم را زير سئوال مي برد به نوعي ديگر تنظيم مي كردند

و اما توضيحات ضروري يزد فردا:

زمين فوق متعلق به شخصي به نام ج مي باشد كه مالك چند دستگاه ماشين فاضلاب مي باشد و ساكنين آنجا هم مرتبط با نامبرده مي باشند و حدود ده سال است كه ساكن اين محل مي باشند و در سال 79 نيز چند تن از زنان ساكن اين محل در حال تكدي گري از سطح شهر جمع آوري گرديده و با اخذ تعهد و تذكر آزاد گرديدند و نامبردگان تا زماني كه طرح جمع آوري متكديان در يزد با قدرت انجام مي شد به شهر هاي مهريز و اردكان و ميبد و ...مي رفتند و شب به اين محل مراجعه مي كردند و تكدي گري شغل اصلي زنان و كودكان اين محل مي باشد و قبل از زلزله هم اين شغل آنها بوده  است و اگر قدري تامل مي فرمودند قضيه زاغه نشيني و تكدي گري نامبردگان را به زلزله ربط نمي دادند و اين هم يكي ديگر از حركتهاي تبليغاتي روزنامه وابسته به اصلاح طلبان بر عليه دولت و در نهايت بر عليه نظام است و آيا اين حق است كه مشكلات فردي يك جمع كوچك كه دهها سال است با آن دست به گريبان هستند بدون تحقيق يا آگاهانه به زلزله بم كه به حق هم دولت هشتم و دولت فعلي با تمام توان در جهت حل مشكلات زلزله زدگان گام برداشته اند  ربط داده شود .

و لازم به ذكر است اكثر متكديان يزد را مهاجران تشكيل مي دهند و روستاي محل سكونت و روستاهاي اطراف ساكنين اين باغ از مشتريان پرو پا قرص يزد هستند واكثرا هم تحت پوشش كميته امداد امام خميني و تابستانها را در يزد تكدي گري مي نمايند و زمستانها به محل خود باز مي گردند

اميد مي رود رسانه ها و خبر نگاران محترم در جهت انعكاس واقعيات گام برداشته و اگر باري از دوش نظام بر نمي دارند خوراك تبليغاتي براي دشمنان نظام اسلامي بر ندارند.  

 

 

 

(مطلب روزنامه خاتم يزد )ما،بازماندگان زلزله بم هستیم



گزارشی از زندگی دهشت بار 8 خانواده بمی در حوالی میدان شهدای محراب
گروه گزارش – زهرا شاه شوازی : زلزله زدگان بم؛ چیزهای زیادی درباره شان شنیده ایم . داغ دیدگی، بی خانمانی، آوارگی و در به دری و .... شاید بگوئیم کمک های زیادی به آنها کرده ایم ؛ مادی و معنوی . همه اینها فقط برای همان چند ماه و شاید چند روز اول حادثه بود. و حالا حدود 3 سال از آن بلای طبیعی می گذرد. هنوز بسیاری از بمی ها به ویژه روستا نشینان آن با مشکل بیکاری و بی خانمانی دست و پنجه نرم می کنند. برخی زندگی دوباره را از سر گرفته اند و بر بازسازی خانه و کاشانه مشغولند و برخی که پیش از این نیز از قشر آسیب پذیر و محروم جامعه بوده اند با مهاجرت به شهرهای اطراف زاغه نشینی را اختیار کرده اند تا بتوانند با دست فروشی، کارگری در خانه ها ، بنایی ، با خیال راحت و به دور از نگاه بستگان و آشنایان ، لقمه نانی برای سیر کردن شکم خود و خانواده شان پیدا کنند .





یزد نیز چند سالی است بی آنکه خود بداند میزبان این میهمانان زاغه نشین است.
میهمانان رنجور و داغ دیده ای که جبر طبیعت آنها رابه گوشه ای در قلب یزد رانده است. جایی که مردمان آن هر روز سوار بر ماشین های مدل بالای خود از کنار آنها می گذرند، بی آنکه بدانند جایی در همین نزدیکی انسان هایی به دور از هر گونه امکانات ابتدایی ، آب، برق ، سرویس بهداشتی مناسب و حمام روزگار می گذرانند .
میدان شهدای محراب ، خیابان 15 خرداد ، روبروی فرشگاه 15 خرداد، پشت یک دیوار آجری طویل ، در زمین افتاده ای که ساکنینش آن را باغ نامیده اند ، 8 خانوار با جمعیتی حدود 27 نفر از کودک 8 ماهه گرفته تا پیر زن 60 ساله، در اتاق هایی زندگی می کنند که اسکلت آن چوب، سقفش خار و خاشاک و دیوارش پارچه های سیاه و آفتاب خورده است. طول اتاق ها 3 یا 4 متر است . علاوه براین کپرها که با چوب و پارچه درست شده اند هر خانوار اتاق کوچکی را با آجر و گل درست کرده است اتاقی که بیشتر شبیه انباری است .
از رستم آباد آمده اند
4 سال است که اینجا زندگی می کنند . اما به نظر می رسد همه ساکنین آن ثابت نیستند . برخی فقط تابستان ها به اینجا می آیند و کار می کنند و با شروع مدارس دوباره باز می گردند و برخی زمستان را نیز همین جا سر می کنند . حوالی ظهر روز پنج شنبه زمانی که همگان از شدت گرما به کولرهای آبی پناه برده اند ، عباس ، زهرا و رعنا ومریم تشتی وسط گذاشته اند و داخل آن آب می ریزند. به نظر کسی می خواهد حمام کند. ما را که می بینند بلافاصله بساطشان را جمع می کنند دخترها قایم می شوند و پسر بچه اما، ایستاده و به ما نگاه می کند. از پدر و مادرش سراغ می گیریم، خانه نیستند، خواهرش مریم بزرگتر آنهاست او به مدرسه نرفته و نمی داند چند سالش است سه روز بیشتر نیست که از رستم آباد بم به اینجا آمده اند . او، خواهرش، مادر و دو برادرش در کنار رعنا برادر زاده دو ساله اش شش نفری در یک اتاق سه متری که با گل و اجر ساخته شده زندگی می کنند. اتاقی که بیشتر شبیه انباری است. اتاق، ظرفیت شش نفر را ندارد برای همین جلوی آن، با چوب، لاستیک ماشین پارچه های کهنه مشکی اتاقی همانند کپر درست کرده اند پناهگاهی ایجاد کرده اند که سقف آن آسمان و کف آن زمین است پناهگاهی را که نمی تواند ساکنینش را از سرما و گرما مصون نگه دارد . تعارف می کند به داخل برویم . یک اتاق سه متری که با گل و آجر ساخته شده و کف آن با یک روفرشی نخ نما و یک کارتون فرش شده است. روشنایی اتاق با نور یک لامپ که از کارگاه تراشکاری پشت باغ گرفته شده ، تامین می شود .
هر خانوار یک لامپ دارد، اینقدر که به گفته خودشان نوری باشد . هزینه برق را پایان ماه نصف به نصف به صاحب کارگاه پرداخت می کنند .
یک طناب هم از یک طرف دیوار به طرف دیگر وصل شده که از آن برای آویزان کردن لباس ها استفاده می شود . یک پتو قرار است از آنها در مقابل سرما محافظت کند. گوشه اتاق بر روی پیک نیک قابلمه ای در حال قل زدن است . بادمجان، تخم مرغ، سیب زمینی پخته غذای آنها است. کمتر پیش می آید گوشت بخورند . هر از چند گاهی برای کار در خانه ها می روند بعضی ها به انها گوشت و برنج می دهند .
زهرا کلاس دوم ابتدایی خانه آنها کنار خانه مریم است. پدر و مادرش هیچ کدام خانه نیستند. پدرش روی ماشین فاضلاب کار می کند. خودش هم در خیابان تکدی گری می کند . مقطع ابتدایی درس می خواند و برای تامین مخارج مدرسه و کمک خانواده اش این کار را انجام می دهد. خانه آنها هم مثل خانه مریم با این تفاوت که کمی بزرکتر و ته آن به جای کارتون با پتوهای کهنه فرش شده است.
روزگار خاله مریم
خاله مریم مدت زمان بیشتری است که اینجا زندگی می کند. از امکانات بیشتری برخوردار است. یک آشپزخانه باریک ، لحاف ، پتو و کولر آبی که جدیداً تهیه شده همه امکاناتی است که در اتاق 6 متری آنها قرار دارد. اتاقی که بزرگتر از اتاق دیگر ساکنین باغ است . اموراتش را از محل درآمد ماشین فاضلاب می گذراند. ماشینی که زمینه اشتغال دیگر ساکنین را هم فراهم آورده پدر زهرا، برادر مریم و ......
زندگی یعنی یک لقمه نان
علی سه ماه است که با زن ، دو فرزند و پدر و مادرش به اینجا آمده اند. آنها هم هفت نفری در کپر زندگی می کنند . شغل علی کارگری است هر روز صبح سر میدان می ایستد تا شاید کسی او را برای کارگری روی ساختمان ببرد ، اما امروز بی فایده بوده و او ناامید از کار به خانه بازگشته، منتظر است تا شاید بقیه ی اعضای خانواده با دستی پر به خانه بیایند. او در حال حاضر دغدغه نان و سقف بالای سر دارد وبه تنها چیزی که می اندیشد سیر کردن شکم خود و خانواده اش است. می گوید: این کار کردن پس انداز نیست، اما آنقدری هست که بتوانم چیزی بخوریم. اگر این دو بچه هم به مدرسه رفتند که رفتند اگر که نه هیچ .
از اودر مورد بم می پرسم ، می گوید: آنجا همین دو سه روز هم کار نیست سه سال است زلزله آمده است اما هنوز هیچ کاری نکرده اند . یک بار یزدی ها می آیند ساختمان سازی می کنند، یک بار خراسانی ها و بار دیگر تهرانی ها . معلوم نیست چه کار می کنند . هر کدام بعد از مدتی می گذارند و می روند هر کس پارتی دارد وام گرفته و خانه اش را ساخته است. افرادی مثل ما هم که هیچ شناختی از کسی ندارند همانطور در چادرهای زندگی می کنند .
زوج ناکام
آحرین خانه متعلق بر مریم و شوهرش هست . شوهرش سنگ کلیه دارد و در حال حاضر، او کار می کند. آنها یک هفته قبل از زلزله با هم ازدواج کرده اند. مریم دیپلم علوم انسانی دارد اما نتوانسته جذب بازار کار شود. روزها در خانه های مردم کار می کند تا خرج خانه را درآورد کار کردن در اینجا برا ی او راحت تر است چرا که دراینجا کسی او را نمی شناسد، غریب هست اما در بم هم ولایتی هایش او را می شناسند 22 سال بیشتر ندارد اما فشار زندگی به قدری او را شکسته کرده که 30 ساله به نظر می آید. یونس تنها فرزند 8 ماه اش هم بیماری کلیوی دارد ضعف ناشی از بیماری و سوء تغذیه به خوبی در چهره نهیف کودک مشخص است . او را دیروز به دکتر برده ، اما هزینه خرید داروهایش را ندارد. «پنج هزار و پانصد تومان ویزیت دکتر شده هفت هزار تومان هم پول داروها می شود که ندارم تهیه کنم . بیمه هم نیستم».شبها را با دو پتو سر می کنند و قرار است زمستان را همین جا بمانند . هنوز هیچ وسیله ی گرم کننده ای تهیه نکرده اند تا کپر بی در و پیکر آنها را گرم کند.
زندگی بر روی آجرهایی که با مقوا و پارچه فرش شده ، چنداتن راحت نیست. اما کسب حداقل درآمدو بر طرف کردن نیازهای اقتصادی باعث شده که انها به اینجا مهاجرت کنند و با کمترینن امکانات در محیطی که از پایین ترین سطح فرهنگی برخوردار است زندگی کنند.
وضعیت باغ از نظر برخورداری از امکانات بهداشتی چندان مناسب نیست. از یک اتاقک کوچک بدون سقف که کف آن تکه چوبی گذاشته شده ، برای استحمام استفاده می شود. هر چند که به گفته سکنه، آنها از این اتاقک در مواقعی که هوا خیلی گرم است استفاده می کنند و برای استحمام بیشتر به گرمابه مارکار می روند.
تنها سرویس بهداشتی باغ نیز با دیوارهای کوتاه و روباز بدون داشتن چاه فاضلاب ساخته شده است.
علی رغم اینکه زباله های خود را می سوزانند باز هم در معرض بیماری های واگیردار قرار دارند. آنها آب موردنیازشان را با استفاده از ظروف آب و فرغون از مجتمع آپارتمانی در حال ساخت علوم پزشکی تهیه می کنند .
چه شد آن پول ها؟
30 میلیارد و 187 میلیون ریال کمک داخلی ، 4 میلیون و 40 هزار دلار کمک خارجی ، 10 هزار پوند انگلیس در کنار یکصد هزار یورو کمک های اروپایی مجموع مبالغی است که در 72 ساعت اولیه بعد از وقوع حادثه بم جمع آوری شده اند . بیست و اندی مصوبه ، عزم هیئت دولت ، دیدار رهبری از زلزله زدگان بم ، اجرای طرح بازسازی بم و تخریب بیش از 50 هزار واحد مسکونی در شهر و روستا برای بازسازی ، اختصاص 379 میلیارد تومان بودجه دولت در سال اول ، 40 میلیار تومان سال 82 ، 300 میلیارد سال 83 و 450 میلیارد تومان سال 84 برای ساخت 22 هزار واحد مسکونی در شهر و 25 هزار واحد مسکونی در روستاها، مبالغی است که متولی هزینه کردن آنها مشخص نیست. این در حالی است که دولت نهم باشعار مهرورزی و عدالت اولویت کاری خود را بازسازی بم اعلام کرده است و رئیس جمهور نیز در سفری که به بم داشت قول باز سازی روستاها تا پایان سال 84 و بازسازی بم تا پایان سال 85 داده است.این آمار تنها بخش کمک های خارجی ، مردمی و قول های مساعد مسئولین کشوری در خصوص بم می باشد .
فارغ از بحث چگونگی دریافت کمک ، آنچه دراین بین مطرح که مردم بدانند سهمشان از این کمک ها چقدر است در وضعیت بهتری به آینده می اندیشند. و برای تامین حداقل نیازهای اقتصادی خود ناچار به مهاجرت به شهرهای همجوار و حاشیه نشینی نمی شوند . باید در نظر داشت ایجاد چنین سکونت گاه هایی در شهر هر چند جلوه ای از فقر را نمایان می سازد اما بازتاب کاستی ها و نارسائی های سیاست های دولت نیز محسوب می شود. اگر چه این مهاجرین خارج از محدوده شهر یزد نیستند اما در معرض مافیای مواد مخدر ، قاچاق انسان ، اعتیاد ، ایدز ، هپاتیت ، روسپیگری و سایر انحرافات اجتماعی قرار دارند . کودکانی هم که در این محیط پرورش می یابند به دلیل برخورداری از کمترین امکانات رفاهی ، قرار گرفتن در محیطی با فرهنگ بسیار پایین و والدینی که دنبال حداقل درآمد، فرصتی برای رسیدگی به فرزندان ندارند، کودکان کار، متکدی، بزهکار، بی سوادی، ولگرد و …. هستند .اسکان غیر رسمی این 8 خانوار در مرز شهر به سبب ایجاد فقر و گسترش آن در آینده ای نه چندان دور جدا از به مخاطره انداختن محیط زیست و تحمیل هزینه های سنگین حل مشکلات ، هشدار جدی برای ماست که نتیجه ای جز عدم امنیت برای شهروندان و تشدید زاغه نشینی در بر نخواهد داشت. به گونه ای که نیاز به اتخاذ تدابیر جدی برای ساماندهی وضعیت کنونی و جلوگیری از گسترش آن در آینده می باشد

                          يزدفردا

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا